.....

برعکس من پدرم از رسیدن نامه بسیار عصبانی وناراحت شدوبه من

گفت که لزومی نداره در امتحان شرکت کنی. من اجازه نمیدم .

گفتم ، چرا پدر ؟این شانس بزرگی برای منه ، خواهش میکنم اونو

از من نگیر. پدرم گفت ، چند بار باید بگم ، دوست ندارم کارکنی !

گفتم ، کارکردن در این دفتر برای هرکسی امکان پذیر نیست واگر

قبول بشم بزرگترین وبهترین شانس زندگیم خواهد بود.پدرم باعصبانیت

به من گفت ، برای من فرقی نمیکنه که توکجا کارکنی.من اجازه نمیدم .

ومن به ناگزیز سکوت کردم .

دوروز مونده بود به امتحان که پدرم به من گفت ، موضوع نامه رو با سرهنگ

جهان پناه وچند تا از دوستاش مطرح کرده وانها گفتند چون نامه لاک ومهر

 شده بوده ورسید هم گرفتند، صلاح نیست که من در امتحان شرکت نکنم،

چون ممکنه بعدا مشکل ساز بشه .

در نتیجه پدرم مجبورشد به من اجازه شرکت در امتحان روبده ، اما تاکید کرد

که لزومی نداره تمام سئوالات پرسیده شده رو جواب بدم،وگفت سئوالات

مطمئنا بسیار مشکل خواهد بود وشاید جواب دادنش در توان من نباشه

 بخصوص که معدل دیپلم هم زیاد درخشان نیست .

 مشکل شنوائیت هم هست .

اما من با تمام این حرفها ، مشتاقانه منتظر روز امتحان بودم . 

 

 تابعد

نظرات 3 + ارسال نظر
میثم جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:05 ق.ظ http://mesam23.blogfa.com/

سلام پالینا
امتحان دادن و کار کردن
متاسفانه و یا خوشبختانه نمی دانم چرا همیشه حس پدر و به نوعی حس دوست داشتن آنها در بعضی مواقع باعث میشه که عقب بیفتیم
دوست ندارم دخالت کنم ولی می توان به ارزوها رسید و می توان به آینده امیدوار بود
موفق باشی و زیاد هم به بابا گیر نده شاید هم مخالفتش برای اینکه تو بری اونجا و مشغول کار بشی بابت یه چیزی دیگه ای است نه اینکه تو برای خودت مستقل باشی از لحاظ اقتصادی
بیشتر باهاش صحبت کن و ته دلش رو بفهم

باران جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:38 ب.ظ

منتظرم ببینم این آقا فرزین چی می شههههههههههههههههه

زهرا یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:33 ب.ظ http://www.mobina555.blogfa

سلام خوبی وبلاگ زیبایی داری وزندگی خوبی و همچنین صبر خوبی.
موفق باشی .امیدوارم به تمام آرزوهایت برسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد