.....

ساعت هفت صبح تو دانشگاه تهران بودم .محل امتحان دانشکده ادبیات

بود. این اولین باری بود که امتحانی بصورت کنکور میدادم .کمی دلشوره

داشتم .

تعدادکسانی که برای امتحان اومده بودند، زیاد نبودند .حدودا سی نفر

می شدیم .بین این تعداد دختر من فقط دونفرشونو شناختم که با یکیشون

دوران دبستان هم مدرسه بودم ودومی رو تودوران دبیرستانم می شناختم.

 ساعت هشت صبح سئوالها رو گذاشتن رو صندلیها ودوساعت برای

جواب دادن وقت دادند، که شامل ادبیات وهوش وریاضی واطلاعات

 عمومی وزبان بود.که پرسش های هوش بیشتر از بقیه درسها بود

برعکس گفته پدرم سئوالهابه نظر من زیاد مشکل نبود ،

ومن براحتی تونستم جواب هارو بنویسم . دو سه تا سئوال رو

چون شک داشتم جوابی براش ننوشتم .وقت هم اضافه اوردم ویکبار

هم مرور کردم.

ساعت ده ورقه هارو جمع کردند وگفتند که دوهفته بعد نتیجه امتحان

واسامی قبول شده هارو پشت در دانشکده ادبیات میزنند.

پدرم تو دانشگاه منتظر من بود .من خیلی خوشحال رفتم پیشش وگفتم

پدر جون فکر کنم قبول میشم چون امتحانم رو خوب دادم .

پدرم با اخم گفت ، هیچ معلوم نیست چون این با امتحان عادی فرق میکنه

نباید زیاد امیدوار باشی چون سخت میگیرند ورقابت زیاده.

اما من میدونستم که حتما قبول میشم ..

 

تابعد

نظرات 5 + ارسال نظر
علی یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 04:10 ق.ظ http://barakat.blogsky.com

سلام

عزیز دل یه نکته دارم : بعضی از این پست ها که می دید از جهت محتوایی خیلی کوتاهه و به راحتی می شه ادغام شه با پست های قبل یا بعدش

این خیلی خوبه که خواننده رو آخر کار ول می کنید و کنجکاوی که بوجود اومده رو حل نمی کنید تا منتظر پست بعدی بمونه اما به نظرم جاهایی این کار رو می کنید اصلا خوب انتخاب نمی کنید (مثلا می تونستید تو همین پست بگید که قبول شدید یا نه و اتفاقات بعد از اون رو نگه دارید برای پست بعد - البته خوب با نگفتن این موضوع خواننده حریص تر شده پست بعدی رو بخونه - ولی این پست از لحاظ نتیجه گیری نهایی رو هوا ول شده و به نوعی مخاطب رو تا لب چشمه بردید و تشنه برگردوندید)

من یه پست درخواستی دارم : بعد از این که موضوع این امتحان رو تموم کردید یه پست از وضعیت فعلی تون بدید (یعنی موضوع : شغل و فرزین و کار کردن و ارتباط با پدرتون و ... رو تو اردیبهشت ۸۵ بنویسید)

در ضمن جز در مورد کنکور دفتر شهبانو هیچ کدوم از پست های شما زمان و مکان نداره و تو نا کجا آباد می گذره که از یه جهت هایی حسنه و از یه جهت هایی حسن نیست. (ولی در هر صورت ذکر زمان و مکان یا لا اقل اشاره به اونها خیلی تو نزدیک کردن خواننده ها به موضوع کمک می کنه)

پرستو یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:51 ب.ظ http://parastou.blogsky.com

سلام این بالا چه کامنت دقیقیه!!!
من هم با ذکر زمانها موافقما!!

پیمان جوزی دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:10 ق.ظ http://jozidrv.blogspot.com

پالینا مثل همیشه

محمدرضا دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:12 ق.ظ http://www.delso0okhte.blogfa.com

سلام
خیلی وبلاگت جالبه

موفق باشی
به من هم سر بزن و نظزت رو بده
بای

par دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:36 ب.ظ http://dustdashtani.blogfa.com

سلام پالینای عزیز.
مهربانم مثل همیشه کلمات رو با زیباترین احساس به هم پیوند زدی.

ممنون که با من حرف می زنی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد