......

در مقابل این شادی بزرگ ، احساس تردید شدید هم به من دست داد.

چون میدونستم که این تنها شانس من برای فعال بودن در خارج از خونه

واجتماعه که اگه از دستش بدم ، دیگه هرگز چنین فرصتی برای من بوجود

نمیاد.کاملا میدونستم که به هیچ وجه نمی تونم پدرمو قانع کنم که اجازه

تحصیل وبعد فعالیت دیگه ای رو به من بده .

برای اولین بار تو زندگیم بر سر دوراهی بزرگی قرار گرفتم که برام بسیار

مهم وتعین کننده بود .

میتونستم وارد سپاه دانش بشم وپس از اتمام خدمت به استخدام

 دولت در بیام ومعلم مدرسه باشم .

اما اینم میدونستم که دارم مخالف رای ومیل پدرم این انتخابو انجام میدم

وباعث رنجش اون میشم .علاوه بر پدرم مسئله فرزین هم حالا دیگه برام

مطرح ومهم بود ،چون فرزین هم به نوعی به من گفته بود که تمایل نداره

ونمی تونه دوری منو قبول وتحمل بکنه

نمیدونستم چکار باید بکنم .مستاصل شده بودم واحساس بیچارگی

 میکردم.

اعلام کردند که بریم وفرمهای مربوطه رو بگیریم .

ومن حیران باقی موندم .

 

نظرات 5 + ارسال نظر
دختری که هیچ کس و جز تو نداره یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:28 ق.ظ http://banooyemah.blogsky.com

سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...
...آواره سر گردان...

باران دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:25 ب.ظ

خیلی وقت بود نیومده بودم. خوب پیش رفتی...

علی دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:42 ب.ظ

مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی

سامان سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:16 ب.ظ http://www.ostoreh.com/persian

من که توی سیاهی ها از همه رو سیا ترم

میون اون کبوتر ها با چه رویی بپرم

سامان چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 04:00 ب.ظ

مرو ای دوست مرو ای دوست مرو از دست من ای یار
که منم زنده به بوی تو به گل روی تو
مرو ای دوست مرو ای دوست بنشین با منو دل
بنشین تا برسم اگر تا به شب موی تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد