......

جواب ازمایش مثبت بود.من مادر میشدم .تمام خانواده فرزین خوشحال

بودن . به بابوسم زنگ زدم وبهش اطلاع دادم .خیلی خوشحال شد و

گفت قدمش مبارک باشه ، اما نمی دونستم فرزین اگه بفهمه چی میگه.

منتظر اومدن فرزین برای مرخصی بودم تا خودم جریانو بهش بگم .

حالم اصلا خوب نبود ، مدام حالت تهوع داشتم ، اصلا نمی تونستم

غذا بخورم.مادر شوهرم هر کاری روکه لازم بود برام انجام میداد که حالت

تهوع من بهتر بشه ، اما بی فایده بود.دوباره رفتم پیش ماما، گفت ممکنه این

حالت تا چهار ماهگی ادامه داشته باشه وباید تحمل کنم .

مادر جون از من خواست که دیگه برای غذا پختن به آشپزخونه نرم ، اما من

قبول نکردم وگفتم ، نه برم بهتره ، سرگرم کار میشم وکمتراحساس

مریض بودن میکنم .

فرزین برای مرخصی اومد .تا وارد خونه شد مادر جون بغلش کرد وبهش

تبریک گفت .فرزین پرسید برای چی ومادر شوهرم گفت که از من به پرسه.

من چیزی نگفتم وسرمو انداختم پائین .مادر جون دیگه طاقت نیاورد وگفت ،

پسرم پدر شدی. فرزین با تعجب نگاهی به من کرد بعدبا خوشحال پرسید

درسته؟

من گفتم ، فکر کنم درست باشه ، ما بچه دار شدیم.

فرزین منو بغل کرد وبوسید .مادر شوهرم گفت مواظب باش بار شیشه داره،

که من  معنی حرفشو نفهمیدم ، اما فرزین فهمیده بود وگفت چشم.

 

 

تا بعد

 

نظرات 4 + ارسال نظر
پیمان جوزی چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:51 ق.ظ http://jozidrv.blogspot.com

:-)

مریم چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:55 ق.ظ http://sookotegharibane.blogfa

چقدر حس قشنگیه با خوندن این مطلبت رفتم به خاطرات خودم و حضور قشنگ پری کوچولوی خودم . . .

آرامش چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:53 ق.ظ

داستان قشنگیه.اما میتونست بهتر از این باشه. شخصیها هنوز نیاز به پردازش بیشتری دارند. عشق فرزین و این خانوم خوب به تصویر کشیده نشده. یعنی هنوز خیلی کار داشته تا عمقش واسه خواننده مشخص بشه. به نظر میاد خیلی عجولانه تصمیم گیری شده.
اینکه فرار کرده اما با پدرش صحبت نکرده خیلی به نظر دور از واقعیت میاد. تو ذهن خواننده جا نمیافته و بین داستان و خواننده فاصله ایجاد میکنه. فرار خیلی سخت تر از صحبت کردنه.
دروغهای فرزین که قبل عقد هم میگه و عکس العملی که بهش نشون داده میشه هم دور از ذهنه.
قصدم فقط به نقد کشیدن نوشته ات بود.

palina پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:56 ب.ظ

پاسخ ارامش
انسانها متفاوتنداز نظر تفکر وعملکرد وشخصیت درونی.
شخصیت داستان من قادر به صحبت بسیار ساده با پدر خود نبود اما دست به کار بسیار خطرناک وناباورانه فرار زد که شاید ریشه در زمان وقوع داستان ونحوه تربیت و مسائل عاطفی ودرونی او دارد.اگر تعمق بیشتری در احساس او میکردید جواب خود را میافتید. عدم عکس العمل در باره دروغهای فرزین هم علاقه زیاد او به فرزین وقرار داشتن در موقعیت خاص ان زمان بود.
از توجه ونقدتان بسیار سپاسگذارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد