برگهای شناوردرباد
داستانبرگهای شناوردرباد
داستانپیوندها
دستهها
جدیدترین یادداشتها
همهبایگانی
- تیر 1387 2
- اسفند 1386 1
- بهمن 1386 3
- دی 1386 2
- آذر 1386 2
- آبان 1386 2
- مرداد 1386 2
- تیر 1386 4
- خرداد 1386 4
- اردیبهشت 1386 4
- فروردین 1386 2
- بهمن 1385 2
- دی 1385 6
- آذر 1385 6
- آبان 1385 7
- مهر 1385 8
- شهریور 1385 10
- مرداد 1385 5
- تیر 1385 9
- خرداد 1385 15
- اردیبهشت 1385 13
- فروردین 1385 18
- اسفند 1384 16
- بهمن 1384 24
- دی 1384 19
- آذر 1384 11
......
به خونه جدید اسباب کشی کردیم . بابوس ومادرم دوتا فرش دستباف
و تمام وسایل اطاق خواب و آشپزحونه رو برام گرفتن و اصلا به مخالفت
من توجه نکردن مادرم گفت که باید این وسایلو همون موقع ازدواجت
برات میگرفتیم ولی چون جات کوچک بود تا حالا عقب افتاد ، حالا هم
کار خاصی انجام ندادیم.
پدر فرزین هم برامون کادو یک پخچال ارج خرید و تلویزیون وگازو
خودمون قسطی خریدیم.
وما زندگی مستقل خودمونو بعد از سه سال شروع کردیم .
زندگی که برای من بعد از گذروندن شرایط دشوار پراز عشق بود .
یک شوهر خوب ومسئولیت پذیر داشتم ویک دختر سالم وزیبا که
بتازگی یاد گرفته بود منو ماما صدا کنه.
ماما چقدر این کلمه زیبا بود ومن با تمام وجودم اونو حس میکردم
من مادر بودم . مادر چیزی که درکودکی در کنارم نبود وجاشو مادر
بزرگم پر کرده بود. حالا باید برای اقلیما این ماما رو حفظ میکردم
بهر قیمتی با تمام وجودم با تمام مشکلات آینده نا مشخص.
تا بعد
با سلام و تشکر از سایت خوبت لطفا منو لینک کنید من هم همینطور ممنون
سلام مرسی که آپ کردید منتظریم
سلام پالینا جونم
خوبی خانومی؟
شرمنده خیلی وقت بود وقت نکرده بودم بهت سر بزنم راستش هنوز فکر می کردم نیمدی.
امروز گفتم خیلی وقته از پالینام خبر ندارم نه من رفتم پیشش نه او امده پیشه ما.
اول به وبلاگ یک فنجان دریات رفتم دیدم کلی شعر گفته و نوشتیشون که من نخوندمشون با خودم گفتم حتما توی برگ های شناور در بادت هم کلی از سرگذشت تو نوشتی که نخوندم.وقتی این وبلاگ رو هم باز کردم دیدم آره درست حدس زدم کلی هستند که نخوندمشون.اینترنت رو قطع کردم که راحت همه رو بخونم و ببینم اقلیما جون چه قدر بزرگ شده چه کارا می کنه و ...
از خوندن نوشته هات لذت می برم سرشار از احساسن ......
خانومی زود از شنوایت باسمون بنویس چی شد عمل دکتر عمل کرد؟
تمامه نوشته هات پر از عشق هستند اما تیکه آخر آخرین پستت ی عشق خاص داشت عشق مادر به فرزندش خیلی زیبا بود.
اما خانومی اینه رسمش اینهمه آپ کنی بی خبر؟
دوست دارم خانومی...
عاشق شاد و موفق باشی
*****************************سارا*****
دستهایم خالیست
کف دستم اما
یاس می روید اگر آب دهید
سلام خانومم
مرسی که امدی.
بازم بیا پیش ما.
آپ که می کنی اگر نونستی ی خبر هم به ما بده.
ی سوال مگه این نوشته های قشنگ داستان خودت نیست؟
اگر دوست داشتی کلبه کوچولو ما رو هم لینک کن.
عاشق شاد و موفق باشی
**************************************سارا*****
سلام
پالینا خانم
وبلاگت مثل اسمت قشنگه.
به وبلاگ من یه سری بزن.
خوشحال میشم.
بای
حس قشنگ مادر بودن مثل پرواز در مرزهای عشق است .
پالی ادامه بده منتظرم