موقع گرفتن فرم اعلام کردندکه هر کسی بدلیل تک فرزند بودن مایل
به استفاده از اونه وتصمیم به انصراف از خدمت داره ، کافیه کپی
شناسنامه پدر وخودشو که میدونستیم باید همراه داشته باشیم
با فرم داده شده وکد مخصوص انصراف که باید در قسمت بالای
فرم نوشته بشه رو تحویل بده ونیازی به پر کردن فرم نیست.
من هنوز مردد ایستاده بودم، چون واقعا نمیدونستم چه تصمیمی درسته .
باید به خواست اصلی وهدف خودم فکر کنم که همو ن فعالیت اجتمائیه ،
یا اینکه به خواست پدرم احترام بذارم که صددر مخالف خواست منه
با فرزین چه بکنم .
جنگ من ومن بین خودم وخودم بود .منی که میخواست فعالیت داشته
باشه و منی که میخواست قدر زحمات پدرشو بدونه وبه خواست اون
احترام وگردن بذاره.
ایکاش این من ها، یک سو بودند وهم نظر.
من جزو اخرین نفراتی بودم که هنوز بلا تکلیف ایستاده بودم فرم بدست
من اخرین نفر باقی مونده شدم.
چون اونهائیکه میخواستن خدمت کنند همه یکی یکی رفته بودندتا
فرمشونو تکمیل کنند ،
بقیه هم که تعدادشون زیاد نبود و میخواستن از امتیاز استفاده کنند ،
فرم رو تحویل میدادند ومیرفتند.
من هنوز مونده بودم با چه کنم خودم با خودم .
تا بعد
پالینا جان عکسهات خیلی قشنگه اما بزرگه.. قالب نوشته رو خراب میکنه..لطف کن عکسها رو کمی کوچکتر کن موقع گذاشتن ..الان قسمتی از نوشته اصلا دیده نمیشه چون کادر بهم خورده... ممنونم هزارتا :)
نیاز ساده من تنها شنیدن صدای تو بود
و تو دریغ کردی و من نوشتم که تو
قشنگ روزگار من هستی....
کاشکی عشق نبود اینهمه فریاد نبود
هیچ مرغی به کمند غم صیاد نبود
ما شنیدیم بسی قصه شیرین اما
هیچیک خوشتر از افسانه فرهاد نبود
تو دو راهی گیر کردی ...
آخر غربت دنیاست مگه نه
اول دو راهی آشنا شدن