موقع گرفتن فرم اعلام کردندکه هر کسی بدلیل تک فرزند بودن مایل

به استفاده از اونه وتصمیم به انصراف از خدمت داره ، کافیه کپی

شناسنامه پدر وخودشو که میدونستیم باید همراه داشته باشیم

با فرم داده شده وکد مخصوص انصراف که باید   در قسمت بالای

فرم نوشته بشه رو تحویل بده ونیازی به پر کردن فرم نیست.

من هنوز مردد ایستاده بودم، چون واقعا نمیدونستم چه تصمیمی درسته .

باید به خواست اصلی وهدف خودم فکر کنم که همو ن فعالیت اجتمائیه ،

یا اینکه به خواست پدرم احترام بذارم که صددر مخالف خواست منه

با فرزین چه بکنم .

جنگ من ومن بین خودم وخودم بود .منی که میخواست فعالیت داشته

باشه و منی که میخواست قدر زحمات پدرشو بدونه وبه خواست اون

 احترام وگردن بذاره.

ایکاش این من ها، یک سو بودند وهم نظر.

من جزو اخرین نفراتی بودم که هنوز بلا تکلیف ایستاده بودم فرم بدست

من اخرین نفر باقی مونده شدم.

چون اونهائیکه میخواستن خدمت کنند همه یکی یکی رفته بودندتا

 فرمشونو تکمیل کنند ،

 بقیه هم که تعدادشون زیاد نبود و میخواستن از امتیاز استفاده کنند ،

فرم رو تحویل میدادند ومیرفتند.

من هنوز مونده بودم با چه کنم خودم با خودم .

 

 

تا بعد

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
نینا جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 04:53 ق.ظ http://nina30may.blogsky.com

پالینا جان عکسهات خیلی قشنگه اما بزرگه.. قالب نوشته رو خراب میکنه..لطف کن عکسها رو کمی کوچکتر کن موقع گذاشتن ..الان قسمتی از نوشته اصلا دیده نمیشه چون کادر بهم خورده... ممنونم هزارتا :)

سامان جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:53 ب.ظ

نیاز ساده من تنها شنیدن صدای تو بود
و تو دریغ کردی و من نوشتم که تو
قشنگ روزگار من هستی....

محمد رضا شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 03:45 ب.ظ http://www.teshneyebaran.blogfa.com

کاشکی عشق نبود اینهمه فریاد نبود
هیچ مرغی به کمند غم صیاد نبود
ما شنیدیم بسی قصه شیرین اما
هیچیک خوشتر از افسانه فرهاد نبود

علی شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:03 ب.ظ http://barakat.blogsky.com

تو دو راهی گیر کردی ...

آخر غربت دنیاست مگه نه
اول دو راهی آشنا شدن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد