........

فاصله ی خونه تا مدرسه زیاده وهر روز یکی از همون خاله ها منو می بره مدرسه .

ظهر ها هم مادر بزرگ مهربونم که مثل فرشته هاست ، میاد دنبالم .مدرسه هم مثل خونه خیلی بزرگه ،یک دبیرستان هم بهش چسپیده .

تو کلاس اول ما دوازده تا شاگردیم .هر کدوم از ما یک صندلی دسته دار داریم که یک میز کوچولو بهش چسپیده .اول سال رنگشو خودمون انتخاب کردیم .صندلی من قزمزه.صندلی

هارو به صورت گرد کنار هم گذاشتن .دوازده تا رنگ مختلف .تعداد دختر های کلاس بیشتر از پسر هاست .چراشو نمیدونم .

با اومدن خانم معلم وبرپا گفتن مبصر کلاس که همیشه از ما بزرگتر ه ،درس شروع میشه

حساب ودیکته وروخونی وبعد هم مشق شب که تو مدرسه می نویسیم .

بد _ متوسط _ خوب _ عالی چیز هائیه که معلممون زیر ورقه ها ودفتر هامون می نویسه. برای من همیشه مینویسه عالی .خانم معلم به من میگه شاگرد زرنگی هستم .

بعد از کلاس هم با من روسی حرف می زنه .

 

تا بعد

نظرات 1 + ارسال نظر
سایرکس دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 06:41 ب.ظ http://stalker.blogsky.com

چند سالته
{چشمک}

سلام .چشمک مگه مهمه چند سالمه
جوان پیر
پیر جوان
هر کدومه که به پسندی هستم .مرسی که سرزدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد