......

فرزین از بیمارستان مرخص شد.صبح بعداز اومدنش خواهرش اومد

 پیش من وگفت که فرزین خواهش کرده که اگر برام امکان داره برم

 بدیدنش ، چون نمیتونه تلفنی با من تماس داشته باشه .مردد بودم .

خواهرش گفت اشکالی پیش نمیاد ، ما همه خونه هستیم ، مادرم

هم هست .اگر میتونید همراه من بیائید.

قبول کردم وبا خواهر فرزین رفتم خونه شون که چند تا خونه باما فاصله

داشت.مادر فرزین درو باز کردومنو بغل کرد وبوسیدوگفت ، فرزین در باره

شما با من صحبت کرده، خوشحالش میکنید که بدیدنش اومدید.

رفتم طبقه دوم که اطاق فرزین وبرادر بزرگترش بود.خونه شون کوچکتر از

خونه ما بود .در طبقه دوم دوتا اطاق داشتند .فرزین با دیدن من از تخت

بلند شدوبا کمک من وخواهرش به اطاق بغلی که گویا اطاق پذیرائیشون

ومبله بود اومد.از خواهرش خواست که برامون چائی بیاره.

حالش بهتر شده بود .به من گفت که هنوز یکهفته دیگه باید استراحت کنه،

واز اینکه من اومده بودم خیلی تشکر کرد.من گفتم که خیلی برام سخت بود

که بیام خونه شون، ولی اومدم .

خواهر فرزین با چائی اومد وحدود ده دقیقه پیش ما موند.من فهمیدم که

بزرگترین خواهر فرزینه ودوسال از من کوچکتره.نیم ساعت پیش فرزین موندم.

موقع خداحافظی فرزین منو در آغوش گرفت و

من پریشون به خونه برگشتم.

 

تابعد

نظرات 3 + ارسال نظر
باران دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:40 ب.ظ

بابا صبرم تموم شد... تورو خدا بیشتر بنویس.

عزیزجون دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:53 ب.ظ http://www.Azizjon.com

بهترین سایت ایرانی که جدیدترین موزیک ها . آموزش های گوناکون . نرم افزار ها . بازی . فال و خود شناسی . اخبار روز و روزنامه ها . فیلم ایرانی . مذهبی و لینک های روزانه دارد سایت عزیز جون دات کام است . www.Azizjon.com

علی پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 11:19 ب.ظ http://barakat.blogsky.com/

سلام

من که همون اول گفتم از این فرزین خوشم نمی یاد.
به نظر م کارش خیلی دور از ادب و احترامه (در مورد مفهوم احترام خیلی حرف دارم)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد