.......
برادر فرزین از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شد وگفت میره که شیرینی
بخره .بهمراه شیرینی دوتا حلقه هم برامون گرفته بود وگفت دلش میخواد
این حلقه هارو بعنوان اولین کادو ما قبول کنیم، حلقه من انقدر بزرگ
بود که از انگشتم میفتاد ، فرهاد گفت ، ببخشید اینجا یک طلا فروشی بیشتر
نداره وحلقه کوچکتر هم نداشت .من خیلی ازش تشکر کردم وگفتم که این
گرانبهاترین کادوئیه که من تا حالا گرفتم چون پراز محبت وعشقه ، کوچکش
میکنم وهمیشه نگهش میدارم .
چهار شنبه بعد از ظهر پدر وشوهر خاله فرزین اومدند با ماشین فولکس واگن
شوهر خاله فرزین.
من پدر فرزینو قبلا ندیده بودم ولی وقتی منو بغل کرد وبا مهربونی بوسید
وگفت عروسم ، احساس کردم که صاحب دوپدر شدم وهمون موقع قسم
خوردم که دیگه هیچ وقت هیچ کدوم از پدرهامو نرنجونم.
بعداز صحبت های اولیه که پدر فرزین کرد ، گفت که فردا عاقد میاد خونه و
شما دوتارو عقد میکنه وجمعه هم تهرون خواهیم بود.
نگاهش به من ارامش میدادومیگفت که یک حامی قویتر از فرزین رودر
کنار خواهم داشت . فرزین از پدرش خواست که توضیح بیشتری درباره
صحبتش با پدر من بده ، که پدر گفت لزومی نداره حرفهائی بود مردونه
بین ما دوپدر.
تا بعد
دلتنگی هایم
بیش از ستاره ها یند
به عدد بزرگی تو
انگشتهایم
برای شمردن خوبی ها
کم می آیند
وقتی تو
سرآغاز شمردن باشی
نامت را نه بر دفتر
که بر دل نگاشته ام
تا مباد
بادی ، آبی ، آتشی
پاکش کند
بیش از آنی
که با مردن کاسته شوی
با رفتن فراموش ....
سفارش می کنم
آنگاه که دستانم را
خاکها پاسبانی می کنند
دلتنگی هایم را
برایت پست کنند
به آدرسی که همه می دانند :
جهان --- همتا
عاشقانه های من در انتظار دیدن توست.
مبارکه ایشلا
بدو دیگه
پدر شوهر ها همه مهربونن ...